عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
گردشکری سلامت در خانه گردشگری ویرا | 0 | 126 | malishahidi |
تبلیغات اینستاگرام اصفهان | 0 | 107 | sadra77 |
مشاوره دیجیتال مارکتینگ | 0 | 105 | sadra77 |
طراحی سایت وردپرس | 0 | 102 | sadra77 |
Iran tours DanaTrips | 0 | 120 | malishahidi |
طراحی تخصصی فروشگاه اینترنتی | 0 | 114 | minajafari |
هتل دی ریتز کارلتن استانبول | 0 | 102 | minajafari |
ویزای سرمایه گذاری آمریکا eb5 | 0 | 112 | minajafari |
الگوریتم Mobile First index چیست؟ چه تاثیری بر سئو دارد؟ | 0 | 114 | minajafari |
بهترین شرکت طراحی سایت در تهران | 0 | 100 | minajafari |
فیثاغورث و کشف مبانی تشیّع دوازده امامی، قرنها قبل از اسلام
فیثاغورث (در یونانی Πυθαγορας) (حدود ۵۶۹ (پیش از میلاد) - حدود ۴۹۶ (پیش از میلاد)). از فیلسوفان و ریاضیدانان یونان باستان بود. شهرت وی بیشتر بخاطر ارائه قضیهٔ فیثاغورث است. وی را یونانیان یکی از هفت فرزانه بشمار میآوردند.
زندگی
فیثاغورث در جزیره ساموس، نزدیک کرانههای ایونی، زاده شد. او در عهد قبل از ارشمیدس، زنون و اودوکس (۵۶۹ تا ۵۰۰ پیش از میلاد) میزیست.
او در جوانی به سفرهای زیادی رفت و این امکان را پیدا کرد تا با دانشمندان مصر و بابِل آشنا شود و دانش آنها را بیاموزد. به طوری که معروف است فیثاغورث، روی هم رفته، ۲۲ سال در سرزمینهای خارج از یونان بود و چون از سوی پولوکراتوس، شاه یونان، به آمازیس، فرعون مصر سفارش شده بود، توانست به سادگی به رازهای کاهنان مصری دست یابد. او مدتها در این کشور به سر برد و در خدمت کاهنان و روحانیون مصری به شاگردی پرداخت و آگاهیها و باورهای بسیار کسب کرد و از آنجا روانه بابل شد و دوران شاگردی را از نو آغاز کرد.
وقتی او در حدود سال ۵۳۰، از مصر بازگشت، در زادگاه خود مکتب اُخُوَّت (که امروزه برچسب مکتب فیثاغورث بر آن خورده است) را بنیان گذاشت که طرز فکر اشرافی داشت. هدف او از بنیان نهادن این مکتب این بود که بتواند مطالب عالی ریاضیات و مطالبی را تحت عنوان نظریههای فیزیکی و اخلاقی تدریس کند و پیشرفت دهد.
فیثاغورث نیز به مانند سقراط جانب احتیاط را نگاه داشت و چیزی ننوشت . تعالیم وی از طریق شاگردانش به دست ما رسیده است . اکنون روشن شده است که که شاگردان فیثاغورث ، باعث و بانی بخش اعظمی از لباس چهل تکه تفکر ، آداب و رسوم ، ریاضیات ، و اندیشههای عجیب و غریبی هستند که در مکتب فیثاغورث موجود است.
شیوه تفکر این مکتب با سنت قدیمی دموکراسی، که در آن زمان بر ساموس حاکم بود، متضاد بود. و چون این مشرب با مذاق مردم ساموس خوش نیامد، فیثاغورث به ناچار، زادگاهش را ترک گفت و به سمت شبه جزیره آپتین (از سرزمینهای وابسته به یونان) رفت و در کراتون مقیم شد.
در افسانهها چنین آمده است که متعصبان سیاسی، تودههای مردم را علیه او شوراندند و به ازای نور هدایتی که وی راهنمای ایشان کرده بود مکتب او را آتش زدند و وی در میان شعلههای آتش جان سپرد.
این جمله معروف را دوستدارانش در رثای او گفتهاند:
«Sic transit gloria mundi»
یعنی «افتخارات جهان چنین میگذرند».
وی نظرات ریاضی خویش را با باورهای دینی درهم آمیخته بود. او در عین حال هم دین مدار و هم ریاضیدان بود و بقولی یکدهم شهرت او نتیجه نبوغ وی و مابقی ماحَصَل ارشاد و رسالت اوست.
فیثاغورث و مسئلهٔ استدلال در ریاضیات
برای آنکه نقش فیثاغورث را در تبیین اصول ریاضیات درک کنیم، لازم است کمی درباره جایگاه ریاضیات در عصر وی و پیشرفتهایی که تا زمان وی صورت گرفته بود، بدانیم؛ که این هم به نوبه خود، در خور توجه است. جالب است بدانید با اینکه مبنای ریاضیات بر «استدلال» استوار است، قبل از فیثاغورث هیچ کس نظر روشنی درباره این موضوع نداشت که استدلال باید مبنی بر مفروضات باشد. به عبارتی استدلال، مسئلهٔ تعریف شدهای نبود.
در واقع میتوان گفت بنا به قول مشهور، فیثاغورث در بین اروپاییان اولین کسی بود که روی این نکته ا صرار ورزید که در هندسه باید ابتدا «اصول موضوع» و «اصول متعارفی» را معین کرد و آنگاه به اتکاء آنها که «مفروضات» هم نامیده میشوند، روش استنتاج متوالی را پیش گرفت به پیش رفت. از نظر تاریخی «اصول متعارفی» عبارت بود از «حقیقتی لازم و خود بخود واضح».
اینکه فیثاغورث استدلال را وارد ریاضیات کرد، از مهمترین حوادث علمی است و قبل از فیثاغورث، هندسه عبارت بود از مجموعه قواعدی که ماحصل تجارب و ادراکات متفرق بودهاند؛ تجارب و قواعدی که هیچگونه ارتباطی با هم نداشتند حتی کسی در آن زمان حدس نمیزد مجموعهٔ این قواعد را بتوان از عدهٔ بسیار کمی اصول نتیجه گرفت. در صورتی که امروزه حتی تصور این موضوع که ریاضیات بدون استدلال چه وضع و حالی داشته است برای ما ممکن نیست. اما در آن عصر این موضوع گام بلندی به سوی نظام قدرتمند هندسه محسوب میشد.
مجمع فیثاغوری
بنیان فلسفی مجمع فیثاغوری بر آموزش رازهای عدد قرار داشت. به اعتقاد فیثاغورثیان، عدد، بنیان هستی را تشکیل میدهد، علت هماهنگی و نظم در طبیعت است، رابطههای ذاتی جهان ما، حکومت و دوام جاودانی آن را تضمین میکند. عدد، قانون طبیعت است، بر نظام جهان حکومت میکند و شرط هرگونه شناخت و دانشی است. چیزها، تقلید و نمونهای از عدد هستند.
چنین برداشت ستایشآمیزی از عدد، با باورهای اسرارآمیزی درآمیخته بود، که همراه با مقدمههای ریاضی، از مکاتیب پیامبران – همچون علوم جفر و حروف و اعداد و اَوفاق - اقتباس شده بود.
فیثاغوریان برخی بستگی های عددی را در پدیدههای طبیعت پیدا کردند. از جمله، نسبت تعداد وجهها، راسها و یالهای مکعب هم برابر است با نسبت عددی. تعداد اضلاع یک مکعّب برابر است با عدد 12 ؛ اهرام – و خصوصاً اهرام مصر که ساخته و معجزۀ حضرت ادریس(ع) یا همان هِرمِس بزرگ بوده اند، دارای چهار وجه مثلث اند که 4 در 3 باز میشود 12 ؛ همچنین در قضیّۀ تثلیث دایره، که 360 درجه است، به سه بخش 120 درجه ای می رسیم که مضرب 12 است؛ تعداد مربع های حاصله در قضیّۀ فیثاغورث پیرامون مثلث قائم الزاویه نیز 3 عدد است که حاصل ضرب آن در 3 ضلع مثلث میشود 12؛ تعداد طوالع یا بروج نجومی 12 صورت فلکی است و نیز ماههای سال در همگی اُمَم 12 عدد است؛ تعداد ساعات شبانه روزی 12 عدد است؛ تعداد بندهای انگشتان چهارگانه هر دست که به هنگام دعا پیش روی انسان است، بازهم 12 عدد است؛ و... آنها چنین دانسته بودند که عدد 12 اشاره به دوازده موجود پاک الهی است که هنگام دعا نیز با نگاه به کف دست باید به آنها توجّه داشت و ایشان را واسطة فیض الهی نمود؛ چیزی که بعداً فقط در مذهب شیعۀ دوازده امامی – از مذاهب اسلام – یافته شد.
همچنین فیثاغوریان متوجه شدند که اگر بخواهیم صفحهای را با یک نوع چندضلعی منتظم بپوشانیم، فقط سه حالت وجود دارد؛ دور و بر یک نقطه از صفحه را میتوان با ۶ مثلث متساویالاضلاع، با ۴ مربع، و یا با ۳ ششضلعی منتظم پر کرد، به طوری که دور و بر نقطه را به طور کامل بپوشاند. همانطور که مشاهده میشود، تعداد این چندضلعیها با همان نسبت ۳:۴:۶ مطابقت دارد و اگر نسبت تعداد اضلاع این چندضلعیها را در نظر بگیریم، به همان نسبت میرسیم.
بر اساس همین مشاهدهها بود که مکتب فیثاغوری اعتقاد داشت همهٔ پدیدههای گیتی از بستگیهای عددی مشخصی پیروی میکنند و یک هماهنگی وجود دارد. از جمله فیثاغوریان گمان میکردند فاصلهٔ بین اجرام آسمانی را تا زمین در فضای کیهانی میتوان با نسبتهای معینی پیدا کرد. به همین دلیل بود که در مکتب فیثاغوری به بررسی دقیق نسبتها پرداختند. آنها به جز نسبت حسابی و هندسی، دربارهٔ نوعی بستگی هم که به همساز یا توافقی معروف است، بررسیهایی انجام دادند.
سه عدد را به نسبت همساز گویند وقتی که وارون آنها به نسبت حسابی باشد. به زبان دیگر سه عدد تشکیل تصاعد همساز یا توافقی میدهند، وقتی وارون آنها تصاعد حسابی باشد. سه عدد ۳، ۴ و ۶ به نسبت توافقی هستند، زیرا کسرهای ۱/۳، ۱/۴ و ۱/۶ به تصاعد حسابی هستند زیرا:
1 / 4 − 1 / 3 = 1 / 6 − 1 / 4
به مناسبت اهمیت بیاندازهای که مکتب فیثاغوری برای عدد قایل بود و فیثاغوریان توجه زیادی به بررسی و کشف ویژگیهای عددها میکردند، در واقع، مقدمههای نظریه عددها را بنیان گذاشتند. فیثاغورث میگفت که او حساب را والاتر از نیازهای بازرگانی میداند. در ضمن، ویژگی عدد را هم به یاری ساختمانهای هندسی پیدا میکردند. با وجود این، رواج نوعی دستگاه مناسب برای عدد نویسی را در یونان، به فیثاغوریان و یا هواداران نزدیک آنها نسبت میدهند. در این نوع عدد نویسی که از فینیقیها گرفته بودند، از حرفهای الفبای فینیقی، برای نوشتن عددها استفاده شد (همان حساب ابجدی در علم جفر): ۹ حرف اول الفبا (ا ب ج د ه و ز ح ط) برای عددهای از 1 تا ۹ بود، ۹ حرف بعدی (ی ک ل م ن س ع ف ص) برای نشان دادن دهگان (۲۰،۱۰،...،۹۰) بود، و ۹ حرف بعدی (ق ر ش ت ث خ ذ ض ظ) برای صدها (۲۰۰،۱۰۰،...،۹۰۰)، و بالاخره حرف آخِر (غ) برای 1000 . برای اینکه حرف از عدد تشخیص داده شود، بالای عدد خط کوتاهی میگذاشتند. برای نشان دادن عددهای بزرگتر از نشانههای اضافی استفاده میکردند. وقتی نشانهای شبیه ویرگول را جلو عددی میگذاشتند، به معنای هزار برابر آن بود، برای ده هزار برابر عدد، یک نقطه جلو عدد میگذاشتند (که نظیر این اعمال را در علم جفر، ترقـّی یا ترفـّـُع گویند)؛ که توسّط این روش، آنها جواب هر سؤال از گذشته و حال و آینده را به همان زبان استخراج می کردند و آنرا به حضرت موسی(ع) و هِرمِس (حضرت ادریس – ع) نسبت داده اند. و بعدها کاملترین کتابها در این علم (جفر و حروف) بازهم توسّط شیعیان دوازده امامی به نگارش درآمده و روایات فراوانی از جعفر صادق (امام جعفر صادق) در رابطه با روشهای اسرارآمیز آن و ابداع فرمولهای دقیقتر آن آورده اند.
فیثاغورث میتوانست قانون 3-4-5 را كه دربارهی طول ضلعهای مثلث قائم الزاویه است، از مصریان آموخته باشد، اما پژوهشهای اخیر نشان میدهد كه در بابل به چیزی برخورد كه ما آن را نسبت فیثاغورثی مینامیم. بابلیها پی برده بودند كه عدهای نسبت میتوانند 3-4-5 یا 6-8-10 یا تركیبی از این دست باشند كه اگر بزرگترین عددش مربع شود برابر مجموع مربعهای دو عدد دیگر خواهد بود. این گام بلندی به جلو بود كه فیثاغورثیان بهخوبی از آن بهره گرفتند.
جنبهی دیگری كه فیثاغورثیان فریفتهاش بودند، میانهها بود. نخست آنها در فكر میانهی عددی بودند(یعنی عدد میانی در تصاعد عددی سه جملهای. برای مثال، در تصاعد 4،5،6، میانه عدد 5 و در تصاعد 4، 8، 12، میانه 8 است).
افکار فیثاغورث ریاضیدان یونانی به شکل گیری ریاضیات نوین غرب کمک کرده است . هدف او توضیح همه پدیده های طبیعی بر اساس ریاضیات بود . فیثاغورث بیش از هر چیز برای فرمولی که در مورد نسبتهای اضلاع مثلث قائم الزاویه ارائه کرده است معروف است:
A2 = B2 + C2 یعنی مربع وَتَر در این مثلث برابر است با مجموع دو مربّع دوضلع دیگر.
مفاهیم متعدد دیگری (مانند تصاعدهای حسابی و هندسی و عددهای مربع کامل ) که برای ریاضیات نوین نقش زیر بنایی دارند بر افکار فیثاغورث مبتنی هستند . فیثاغورث و پیروان او \"ریاضیات هماهنگ\" را تشکیل می دهد ابداع کردند.
حدود 525 ق.م یک آکادمی را در کروتون (که اکنون کروتونا نام دارد) تأسیس می کند . این آکادمی یک مدرسه و یک مکتب اُخوّت (برادری مذهبی مبتنی بر اصول اخلاقی و دینی) است ، که در آن همه برادران می بایستی وفاداری و رازداری را رعایت کنند . این سنت نیز در میان شیعیان مسلمان در روز جشن پیشوائی علی (امیر المؤمنین علی ع) (= غدیر خم) متداول است و در روایات آنها چنین آمده که بهتر است میان دو نفر که پیمان برادری می بندند تناسب – که امری ریاضی است - حاکم باشد (تَواخَوا بَینَ الأشکالِ وَ الأمثال = برادری ببندید میان آنها که شکل و مثل هم اند). نزد فیثاغورثیان عشق پاک که مبنای برادری است و باز هم شیعیان مسلمان اعتقاد دارند که میان علی و پیامبر اسلام چنین عشقی حاکم بوده، ناشی از تناسب عددی قوای جسمانی و روحانی و عاطفی هر دو طرف با هم است، که سبب عشق دو جانبه ( البته غیر شهوانی) میشود و اگر این چنین اشخاصی به هم برسند، تناسب میان ایشان، سبب تحوّلات شگرفی در گیتی و نظام ریاضی جهان خواهد شد و اگر این افراد از هم جدا شوند، دچار نقصان می گردند. این نکته در بیاناتی از پیامبر اسلام نیز به چشم می خورد؛ آنجا که می گوید: ((ارواح انسانها گروه هایی دسته دسته اند، هرکدام با دیگری تناسب داشته باشد، جذب او می شود و هرکدام با دیگری نامتناسب باشد، از او دفع می شود)) (الأرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَة ٌ ما تـَئآلـَفَ مِنهَا ائتـَلـَفَ وَ ما تـَخالـَفَ مِنهَا اختـَلـَفَ). امّا در نظر فیثاغورثیان و نیز اهل اسلام، عشقهای احساسی و شهوانی که ریشه در اعماق روح انسانی ندارند، مانع کسب کمال و سبب بهم ریختن نظم ریاضی طبیعت فردی و جهانی میشوند و نه تنها سازنده و متناسب نیستند بلکه مخرّب و نا همگن و نا متناسب اند.
در ریاضیات، فیثاغورث و پیروان او با آرایشهای مختلف دسته هایی از ریگ آزمایش می کنند و در می یابند که دنباله های منظمی از اعداد پدید می آید. مثلاً شکلهای مثلثی دنباله 10،6،3،1،... و شکلهای مربعی دنباله 16،9،4،1،... را ایجاد می کنند. کلمه calculate به معنی محاسبه، از calculus به معنی «سنگریزه» و نیز اصطلاح مربع (توان دوم) از این کاربرد ریگها اقتباس شده است . در هندسه ، آنها در می یابند که مجموع زوایای یک مثلث همیشه 180 درجه است.
آنها همچنین این قضیه معروف را ارائه می کنند که مربع وتر یک مثلث قائم الزاویه برابر مجموع مربهای دو ضلع دیگر ان است . فیثاغورث در آسیای صغیر (ترکیه امروز) به سفرهای وسیعی می پردازد و در آنها با بعضی از ریاضیدانان برجسته ان زمان تبادل نظر می کند.
برخی دیگر از عقاید فیثاغورث:
1) درباره ی روح انسانی همواره دو طرز تلقی وجود داشته است؛ در یک طرز تلقی روح را فناپذیر دانسته اند و در طرز تلقی دوم، فناناپذیر. پیش از فیثاغورس طرز تلقی هایی وجود داشته که فناناپذیری را تنها صفت خدایان می دانسته است؛ لکن از دیدگاه او، روح نه تنها بعد از مرگ زنده است، بلکه فناناپذیر هم هست.
2) اعتقاد به بازگشت برخی از انسانها و زنده شدن دوبارۀ آنها (رَجعَت جسمانی) جهت تنظیم نهائی نظام عددی گیتی خداوندی؛ که عالمان شیعۀ دوازده امامی از میان مسلمانان به آن نیز اعتقاد دارند و کتابها در رابطه با آن نوشته اند. و این بازگشت (رجعت جسمانی) با تناسخ و \"عود ارواح\" فرق می کند که معتقدان به آندو می گویند: روح انسانها همگی از کالبدی به کالبد دیگر پس از مرگ و با تولد مجدد منتقل میشود. تناسخ نزد فیثاغورث و اهل اسلام و شیعیان باطل است و معتقد به آن را کافِر میدانند.
فیثاغورث انسانها را به سه دسته تقسیم میکند:
1) انسان هایی که در جست و جوی موفقیت و کمال (success) هستند.
2) انسان هایی که در جست وجوی لذت حیوانی (pleasure) هستند.
3) انسان هایی که درجست وجوی حکمت و دانائی (wisdom) هستند.
انسان های لذت طلب همیشه به دنبال اوضاع و احوالی مساعد با بدن و غرایز خود هستند. انسان های موفقیت طلب از این لذت ها چشم پوشی کرده و به دنبال افتخار و موقعیت اجتماعی هستند و انسان های حکمت طلب لذت و موفقیت را کنار گذاشته و تنها در پی حکمت و دانایی اند.
فیثاغورثیها زندگی را به جشن یا بازار تشبیه میکنند که در آن آدمها در مسابقه میکنند. بعضی به خرید و فروش مشغول اند؛ در حالی که بهترین ها تماشاگرند. به همین ترتیب در زندگی طبایع مطیع (برده وار) برای پول یا افتخار تقلا میکنند، اما انسان دانا و حکیم در جست وجوی حقیقت است. وی حقیقت را با هدف معینی جستجو میکند. همانطور که جهان از عناصر مادی تشکیل شده است و به سبب حیات و عقل الهی ساختاری منظم به خود میگیرد؛ درست به همین سان ما نیز جهان ((کوسموس)) صغیر و ساختارهای سازمند (organic)ی هستیم که از همان ماده تشکیل شده ایم و همان اصول نظم را باز تولید میکنیم ؛ اما ما فقط در صورتی خواهیم توانست این اصول را تا آنجا که در بدن فانی مقدور است به نحو رضایت بخشی بازتولید کنیم که آزادی عنصر الهی عقل را – که بارقه ای از آن را داریم – خوب بپرورانیم و از طریق مطالعه ی نظمی که در اطراف ما خود را نشان می دهد، نحوه ی انعکاس آنها را در فعالیت زندگی مان بیاموزیم.
فیثاغورث گفته بود غایت علم و حکمت – که زندگی اصیل و راستین، همان زندگی حکیمانه است – اتصال به خدا و خدایی شدن اخلاق و اعتقادات انسان است. لازمه ی اتصال به خدا این است که واسطه ای بین آن دو وجود داشته باشد؛ زیرا اگر آن دو واسطه نداشته باشند، سخن گفتن از اتصالشان بی معناست. این واسطه را فیثاغورث هم با تعبیر \"حدّ و اعتدال و نظم\" به کار برده است و هم با تعبیر \"معصوم الهی بودن\" ( که از اعتقادات شیعه در مورد پیامبران و امامان است و ایشان را واسطۀ خدا و خلق می دانند).
مفهوم \"حد و اعتدال و نظم\" از این طریق به دست می آید که فیثاغورثی ها \"خدای صورت دهنده (مُصَوِّر)\" را پرستش میکردند... یعنی ستایش ایده های مربوط به حد و اعتدال و نظم. تصادفی نیست که آنها خدایی را به عنوان پشتیبان الهی خود برگزیدند که در معبد آن عبارت \"اسراف نکن\"، \"حد را رعایت کن\" و کلمات دیگری در همین معنا نوشته شده بود. شیعیان مسلمان نیز از علی نقل میکنند که گفت: سفارش میکنم شما را به ترس از خدا و نظم در برنامه های زندگی تان (اُوصیکُم بِتَقوَی اللهِ و نظمِ اَمرِکُم).
مفهوم حکمت نیز در این عبارت فیثاغورث آمده است که: \"هیچ کس جز خدا حکیم نیست.\" یعنی فلاسفه به دروغ ادّعای حکیم بودن را دارند؛ چه، حکمت راز ارتباط انسان با خداست و از طریق حکمت است که ما در نظم و اعتدال جهان هستی تأمل کرده و آن را درباره ی خویش به کار می گیریم و چون در نظام هستی بینهایت نظم ریاضی نهفته است، لذا انسان محدود هرگز نمی تواند خود را حکیم بداند؛ بلکه کسی میتواند خود را حکیم بداند که تمام جهان را آفریده باشد – و او خدا است – و یا اینکه به واسطۀ وحی و الهام به او حکمت از جانب خدا – در حدّ ظرفیّتش – عطا شده باشد – که پیامبران و جانشینان ایشان هستند.
نکته ی دیگر این است که حکمت خصیصه ی نفس یا روح به شمار می رود. نفس به معنای فیثاغورثی اش به معنای هماهنگی میان اجزای آن است، نه هماهنگی میان اجزای بدنی. هماهنگی عامل فضیلت اخلاقی است و نا هماهنگی از شرارت پدید می آید.
بنابراین روح است که باید پرورانده شود تا سعادت نهایی حاصل گردد و برای پروراندن روح به دین احتیاج داریم. دین نیز از یک سو ما را به \"کوسموس\" نزدیک ساخته و از سوی دیگر بهترین شیوه ی زندگی است.
پس می توانیم بگوییم که از دید فیثاغورث:
الف)تمام اجزاء و موجودات جهان هستی خویشاوند یکدیگر و همگن با هم ولی کاملاً جدا از هم – مثل اعداد در محاسبات ریاضی - محسوب می شوند.
ب) نظم و اعتدال عناصر و صفات الهی اند که بخشی از آنها را در خلق خود به ودیعه نهاده است.
ج) انسان دارای روحی است که علی رغم ناسازگاری میان اجزای آن – مثل نفس امّاره و شهوت و غضب با نفس لوّامه (وجدان ملامت گر) و عفّت و انسانیّت - توان ایجاد سازگاری نظم و اعتدال در خویش را دارد.
د) ایجاد نظم اعتدال یا سازگاری در روح آدمی، فقط با حکمت دینی میسّر می شود.
هـ) حکمت دینی از راه اندیشیدن درباره ی کل منظم و سازگار هستی و عملی کردن آن، آدمی را شبیه عالَم ساخته و با ایجاد تناسب ریاضی، به آن متصل می سازد.
و) با شباهت انسان به عالَم و اتصال به آن، اندکی از عناصر و صفات الهی در وی متحقق می شود.
ز) با تحقق این بخش از عناصر و صفات الهی و با تبعیّت از پیامبران و جانشینان ایشان، انسان اتصال به خدا یافته و اخلاق او خدایی می شود. چنانکه علی – پیشوای شیعیان – در گفتاری چنین میگوید: (( هرکه خود را بشناسد خدای خود را خواهد شناخت)) (مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ).