من در سال سخت ریاضی که همه چیزتعریف نشده بود ازتوابع مختلطکنارمجموعه ای متناهی به دنیا امدم.
مادرم مرا بااستقرائ شیر نوشانید.وپدرم گهواره ی مرا ازجنس اعداداول ساخت ومرادرمسیرهای محورهای مختصات درفضای برداری قرارداد.امامن درمجموعه ی تهی غربت درکوچه های جذرگرفته ی تنهایی باهم بازیان هم دامنه ام بزرگ شدم.
اندک اندک نمودار هندسی ام شکل نوجوانی به خود گرفت وسرشاخه های حدم شکوفه کردند. پدرم در ا ن زمان ازنهر اعدادصحیح برایمان ماهیهای گنگ صید می کرد ومادرم ازمشتقات زندگی دنباله ی صبر می بافت ومن همچنان ازبرکت جبرها قدمی کشیدم وازانجا که تابع زندگی پیوسته نبود همینکه به سمت۱۹سالگی میل کردم پدرم به بی نهایت سفر کرد.از ان زمان به بعد همه ی اعدادخانواده ام را زیررادیکال تنهایی می دیدم وبرای همیشه سایه های زندگیم را به درون قدر مطلق بردم